پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی سی دی فروشی کار میکرد.اما به دخترک در مورد عشقش هیچ نگفت!هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی میخرید...فقط به خاطر صحبت کردن با اون...پس از یک ماه پسرک مرد....وقتی دخترک به خونه ی اون رفت تا ازش خبری بگیره. مادر پسرک گفت که اون مرده و دختر را به اتاق پسرش برد.دخترک دید که هیچ کدام از سی دی ها باز نشده است....دخترک گریه کرد گریه کرد تا مرد...میدونی چرا؟!! چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه ی سی دی ها میگذاشت و به پسرک میداد................!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
*****************************************************************